245-پیری !!!
ذهن زهرا به تازگی درگیرِ موضوعِ پیری شده . بله تعجب نکنید پیری !!! گاهی چند دقیقه به فکر فرو میره و بعد سوالهایی میپرسه که نمیتونم جوابِ درستی بهش بدم . زهرا : مامان من هم قراره پیر بشم . من : نه عزیزم شما هنوز خیلی کوچولوی . زهرا : مامان الکی نگو ، من خودم میدونم که بالاخره یه روز پیر میشم . من : زهرا جونم تا اون وقت خیلی مونده فعلا . زهرا : ولی من اصلا دوست ندارم پیر بشم . من : خوشگلم ، همه یه روزی پیر میشن ، ولی اگه خوب غذا بخوری و حرفِ مامان و بابا رو گوش بدی همیشه خوشگل و جوون می مونی . این حرفا ، چند روز هست که مرتب بینِ ما رد و بدل میشه و گاهی دخترم غصه میخوره ...
نویسنده :
مامانی زهرا نازنازی
15:52