237-یلـــــــــــدایِ سال 92
یلــــــدای امسال هم شکر خدا خیلی عالی بود و همه دور هم سلامت و شاد بودیم . به همگی خوش گذشت و تا دیر وقت جمعمون توی خونه ی مامان جون جمع بود . این هم از عکسهای شب یلـــــــــدای سال ٩٢ این هم عکسِ دونه های انارِ ما که هزارماشالله یکی از یکی نازترند. نویــــــد و زهـــــــرا و آنیســــــا فسقلی های قرمز پوش دورِ سفره ی شب یلدا عروسک خوشگلِ من که چاقو بدست شدیدا منتظره که حتما...
نویسنده :
مامانی زهرا نازنازی
17:00
235-شب یلدا
یه سلام گرم و صمیمی به همه ی دوستای گلم . سه ماه پاییز هم به همین زودی تموم شد و به سلامتی رسیدیم به شب یلدا . پاییز امسال توی شهر ما خیلی خیلی سرد و برفی بود و اکثرا دماش توی آذر ماه زیر صفر بود ، امیدوارم زمستون دیگه از این سردتر نشه . جوجه های آخر پاییز رو شمردید؟؟؟ جوجه ی من الان توی مهدکودک هست و قراره با سرویس بیاد خونه ی مامان جون . امسال هم مثل هر سال و به لطف خدای مهربون شب یلدا خونه ی مامان جون ( مامان من ) دور هم هستیم . دیشب هم دور اول پیشواز از شب یلدا رو خونه ی مامان بابایی برگزار کردیم و خیلی خیلی خوش گذشت . امیدوارم این شب به همت...
نویسنده :
مامانی زهرا نازنازی
1:29
236-اربعین حسیــــــنی
باز دگر باره رسید اربعیــــــــــن جوش زند خونِ حسیـــــن از زمین شد چهلم روزِ عــــــــــــزای حسیـــــن جــــــــانِ جهــــــــــــان باد فــــدایِ حسیــــن ...
نویسنده :
مامانی زهرا نازنازی
1:28
233-کودکــــــــی ، یـــادش بخیر
پا به پایِ کودکی هایم بیا کفشهایت را به پا کن تا به تا قاه قاهِ خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز عشق همبازی نشو خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نمازِ پولکی مادری از جنسِ باران داشتیم در کنارش خوابِ آسا...
نویسنده :
مامانی زهرا نازنازی
20:02
232-پرنسس
عروسک کوچولوی ما این روزها خیلی بی اشتها شده و به زور غذا میخوره . اکثر تغذیه هایی رو هم که توی مهدکودک بهشون میدن رو نمیخوره . مثلا وقتی ماکارونی میدن بهونه ش این هست که ، میگه : من دوست نداشتم آخه ماکارونی هاشون کمرنگ بودند ، هم اینکه سس قرمز بهمون ندادند . یا وقتی سوپ میدن میگه : هویجهاش گنده بودند من دوست ندارم و.... و ما همیشه با این مشکل روبرو هستیم و گاهی واقعا کلافه میشیم . وقتی هم که به یه خوراکی یا غذا علاقه پیدا میکنه ، فقط مدتی میخوره و بعدا زده میشه . این روزها به پیراشکی علاقه مند شده . جالب اینجاست که اصلا پیراشکی دوست نداشت ، چند روز پیش توی مراسم روضه پیراشکی میدادند و خو...
نویسنده :
مامانی زهرا نازنازی
23:55
231-هفته ای که گذشت
بعد از مدتی غیبت ما برگشتیـــــم . هفته ی گذشته زهرا جونم مریض بود . از یک طرف سرماخوردگی که حساسیت و سینوزیتش مشکل رو دو چندان کرده بود و از طرف دیگه عفونت چشم راستش . طفلکی خیلی اذیت شد چند بار بردیمش دکتر و مجبور بود شربتهای تلخ رو بخوره ، همچنین قطره و پماد برای چشمش . روزی که وضع چشمش خیلی بد بود اصرا کرد که آینه بیار میخوام خودمو ببینم منم یه عکس ازش گرفتم و نشونش دادم ، اول یه لحظه حالش گرفته شد ولی بعدا برای دلداری به من میخندید و میگفت ناراحت نباش دکتر گفته داروها خوبت میکنند ، فـــــــــــدات بشم عسلکم . شکر خدا مشکل چشمش کاملا برطرف شده ولی فعلا داروهای مربوط به حساسیتش رو میخوره . ...
نویسنده :
مامانی زهرا نازنازی
10:37
230-تولدم مبارک !!!!!!!!!!!!
آبان ======== سالگی چه لطیف است حس آغازی دوباره و چه زیباست رسیدن دوباره به روزِ آغاز تنفس.... و چه اندازه عجیب است ، روزِ ابتدایِ بودن ! و چه اندازه شیرین است امـــــــــــــروز ... روزِ میلاد من ... روزِ من ! روزی که آغاز شدم ! تولـــــــــــــــــدم مبارکـــــــــــــ ...
نویسنده :
مامانی زهرا نازنازی
14:58
229-زهرا و محرم
ایام محرم رو به همه ی دوستای عزیزم تسلیت میگم و امیدوارم عزاداریهاتون قبول باشه و ما رو هم دعا کنید . زهـــــــــرا جونم امسال هم پیرهن سبز تنش کرد و بیشتر از سال قبل در مورد جریان محرم و عاشورا ازم سوال میکرد . دخترکم دلش برای بچه های امام حسین (ع) می سوخت و میگفت خدا آدم بدها رو که امامها رو اذیت کردند و کشتند دوست نداره . فدای دل کوچیک و مهربونت بشم عزیزم. امیدوارم زیر سایه ی حضرت زهرا(س) سلامت باشی و همیشه عشق به خدا و اهل بیت توی دلت خونه کنه . &nb...
نویسنده :
مامانی زهرا نازنازی
16:42
228-ماه محرم تسلیت باد.
باز محرم شد و لب تشنه شد از عطشِ خاک کمرها شکست آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد دلِ صحرا شکست قاسم و لیلا همه در خون شدند این چه غمی بود که دنیا شکست ...
نویسنده :
مامانی زهرا نازنازی
14:34