251-این روزهای زهرا
زهـــــــــرا جونم این روزها عاشق درست کردن پازل هست و انواع پازل ها رو سریع و به تنهایی درست میکنه . موقع خرید هم خودش طرح مورد علاقه ش رو انتخاب میکنه که آخرینش عکسهای انواع باربی بود.
یکی دیگه از کارهای موردعلاقه ی عزیزِ دلم نقاشیه که در این مورد به خودم رفته . بقول خاله جون زهرا همیشه در حالِ نقاشیه . گاهی هم یه نقاشی میکشه و میده به من و میگه : تاریخشو بنویس و یادگاری نگه دار .من هم اطاعت امر میکنم و تاکنون تعداد کثیری از اثار هنری خانوم کوچولو رو بایگانی کردم . تعداد کتابهای رنگ آمیزی هم که دیگه غیر قابل شمارش هست و میشه باهاشون یه کلکسیون حسابی درست کرد .
زهــــــــرا جونم عاشق قصه هایی هست که مامان جونِ مهربونش براش تعریف میکنه و هر وقت خونه ی مامان جون باشیم ظهرها با قصه های قشنگ مامان جون به خوابِ ناز میره.
دخترکم پیشرفتهای خوبی توی یادگیری زبان انگلیسی کرده هفته ی قبل که کتابهای ترم اول تموم شده بود و قرار بود ازشون یه امتحان کوچولو بگیرن ، با شوق و افتخار به همه میگفت : من فردا امتحان زبان دارم.
زهـــــــــرا جونم کلــــــــــــی سرود توی مهد یاد گرفته . نکته ی جالبش اینجاست که اگه کسی درخواست کنه که یه سرود واسم بخون ، باید به همه ی سرودهایی که زهرا بلده گوش کنه . یعنی یا همه ش یا هیچکدوم.
دخترکم کار با قیچی رو دوست داره و مجله های من قربانیِ این علاقه هستند . عکسهای مجله رو با سلیقه ی خاصی در میاره و کِیف میکنه . خوبیش اینجاست که قبلا یه پارچه ی بزرگ پهن میکنه و میشینه روش و کارش هم که تموم شد کاغذ پاره ها رو توی یه نایلون جمع میکنه و پارچه رو هم میذاره سر جاش. فدای دختر باسلیقه و مرتب بشم الـــــــــــــــهی
پریروز دو تا از عکسهایی که توی مهدکودک ازشون گرفته بودند رو تحویل دادند که میذارم اینجا . اگه کیفیتش پایین بود به خاطر اینکه از روی عکسها عکس گرفتم.