210-آماده شدن برای مهدکودک
دیروز رفتیم و لوازم مهد کودک زهرای خوشگلم رو تحویل گرفتیم .
اولش دخترکم با دیدن کلی کتاب جا خورد و اندکی به فکر فرو رفت ولی بعدا و با توضیحات من آروم شد و با شوق و ذوق منتظر رفتن به مهد کودک شد ، تازه جمله ی my name is zahra رو یاد گرفته و دیشب در جواب سلام باباجونی ، موقع دست دادن گفت my name is zahra .
صبح که کتابهاش رو جلد میکردم بیشتر ذوق کرده بود و حدود 198 بار پرسید که چند روز مونده تا برم مهدکودک . البته محیط مهد و برخورد مربی ها و کادر مهد هم بی تاثیر در این علاقه نبوده و چند باری که برای کارهای ثبت نام با هم رفتیم اونجا زهرای گلم دلش میخواست همونجا بمـــــــــــونه ..........
اینم عکس از لوازم خانوووم کوچولو که به همه نشون میده و کِیف میکنه .........
خبر دیگه اینکه ما فردا با خاله جون اینا چند روزی میریم ترکیه و شادی دخملی بخاطر سفر چند برابر شده ، امیدوارم شادی کوچولوهامون پایدار باشه .
انشالله بعد از برگشتن میام و از خاطرات سفر می نویسم ، فعلا خدانگهدار