زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

زهرا عشق مامان و بابا

70-عکس گرفتن

به لطف دوربینهای دیجیتال و گوشیهای همراه و تبلت و .................... شمار عکسهای گرفته شده از دست خارج شده و دیگه بچه ها گاهی از دست مامان وبابا عاصی میشن . زهرا کوچولو هم دیگه موقع گرفتن عکس زیاد علاقه نشون نمیده و میگه دوست ندارم ولی خب کاریش نمیشه کرد و مگه میشه عکس نگرفت . خلاصه اینکه انرژی باید صرف کنی و نازش رو بکشی و با وعده و وعید اجازه میده عکس بگیری . عکسهای این پست مربوط به هفته قبل هست که داشتیم میرفتیم خونه مامان جون از اخم زهرا کاملا معلومه که عکسها رو به زور گرفتم و وقتی میگفتم بخند میگفت اینجوری بهتره . جالب اینجاست که بعد هر عکس گرفتن با افاده میگفت نشون بده ببینم چطور شده .   ...
26 فروردين 1392

66-دندون

سلام . حال ؟ احوال ؟ ساعت ٨ شب دخملی وقت دندونپزشک داره  آخه زمین خورده بود و دندون جلوییش یه ذره شکسته ازشما چه پنهون وقتی من بچه بودم خیلی از دندونپزشکی میترسیدم راستش الان هم میترسم ولی دخترکم خیلی شجاع هست و اصلا نمیترسه حتی یه بار موقع پر کردن دندونش خوابش برده بود و وقتی کار آقای دکتر تموم شد بیدارش کردیم و اومدیم . دیروز هم رفتیم واسش واکسن آنفلونزا زدند تا انشالله سرماخوردگی شدید نگیره . چند تا عکس توی این پست میذارم که مربوط به ٢ - ٣ هفته پیش هست که باباجونی فلفل دلمه ای گرفته بود و من هم چند تا عکس از زهراجونم و دخترخاله ش آنیساجون  خونه باباجون گرفتم. ...
26 فروردين 1392

68-عروسی

دیروز خیلی روز خوبی بود رفته بودیم مراسم عقدکنون دخترخاله م زهرا جونم هم شیک و پیک کرده بود و عروس و داماد  رو تماشا میکرد و گاهی میرفت وسط و میرقصید و برمی گشت .وسطهای مجلس که انگار خیلی از لباس عروس خوشش اومده بود برگشت به من گفت مامانی من باید فردا عروس بشم منم گفتم دخملی احتمالا یه ذره زوده و قرار شد امشب بابایی کیک بگیره و زهرا جون هم لباس عروسش رو بپوشه و یه جشن سه نفری بگیریم تا دخترکم مثلا عروس بشه که کنسل شد چون برای شام یکی از دوستان دعوتمون کرده . بعد از مراسم اومدیم خونه لباس عوض کردیم و شب رفتیم رستوران برای شام نامزدی و بعد از شام زدیم بیرون و حدودا 9 - 10 تا ماشین همراه ماشین عروس توی شهر دوری زدیم ...
26 فروردين 1392