203-جمعه ی بارونی
روز جمعه با عمه جونی های زهرا رفتیم پیک نیک . هوا ابری بود و رعد و برق میزد . کمی بعد بارون شروع به باریدن کرد و بابایی زود چادر رو بپا کرد تا خیس نشیم و زهرا هم که عاشق نشستن توی چادر هست ، همش نشسته بود توی چادر و چایی میخورد و میگفت : وای مامان ، چقدر به ما خوش میگذره !!!!!!!!!
بعد که بارون بند اومد عموها بلال درست میکردند که دخملی اصرار داشت خودش برگهای بلالها رو بکنه و توی عالم خودش کیف میکرد و به موهای بلال که میرسید میگفت : بذارید سبیل هاشم بکنم ، عجب سبیلی داره !!!!!
خلاصه که جمعه ی خوبی برای زهرای من بـــــــــــــود .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی