271-سفـــر به تهــــــــران
دو هفته پیش ، بابایِ زهرا جون برای مسافرت کاری باید میرفت تهــــــران که از ما هم خواست تا با هم بریم .
حدود سه چهار روزی اونجا بودیم . بابایی مجبور بود روزها بره دنبال کارهاش و ما اکثرا هتل بودیم ولی عصرها که میومد تا دیر وقت میرفتیم گشت و گذار و حسابـــــی خوش گذشت .
ممنــــــــون از بابایِ مهربون و نمونه یِ زهرا که دلش نمیاد ما رو تنها بذاره ، عاشقتـیــــــــــــــم.
درکـــــــــه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی